{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بوسه هایم را به خاک و تپش های قلبم را به باد سپرده ام... بالی برای پریدن ندارم ، بالم تو بودی
و نمی دانی با هربار آمدن و زود رفتنت چه نمکی می پاشی بر زخم نبودنت! زخمی که خیال خوب شدن را اصلا ندارد
این که من میکشم ؛ درد بی تو بودن نیست تاوانِ با تو بودن است !
اونقدر تنهام كه اگه كسي بهم زنگ بزنه مطمعنم كه ميخاد براش كاري انجام بدم !
نميدانم چرا چشمانم گاهي بي اختيار خيس مي شوند... مي گويند حساسيت فصلي است... آري من به فصل فصل اين دنياي بي تو حساسم...
سیر شده ام از بس که از ادمها زخم خورده ام ! خداخیرتان بدهد به من محبت دروغین تعارف نکنید. من سیرم ……
ناراحت نشو اگه كسي يه نفر ديگه رو به تو ترجيح داد چون تو نميتونی يه ميمون رو متقاعد كنی كه عسل شيرين تر از موزه.........
و قسم به روزی که دلت را می شکنند و جز خدا مرهمی نخواهی یافت...
محكمتر از آنم كه براي تنها نبودنم.. آنچه را كه اسمش را غرور گذاشته ام برايت به زمين بكوبم؛ احساس من قيمتي داشت كه تو براي پرداخت آن فقير بودي...
به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردی … اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن …
دل گهگاهي ياد تو ميكند ، كاش بودي مي ديدي عشقت با من چه ها نميكند
آن روز که دلت پیش دلم بود گرو / دستانه مرا سخت فشردی که نرو / حالا که دلت با دگری بند است / کفشهای مرا جفت نمودی که برو؟
وتو در نهایت در چشمان کسی اسیر می شوی که تو را درک . . . نه ، ترک خواهد کرد
گاهی دست (خودم) را می گیرم؛ میبرم هواخوری. (یاد) تو هم که همه جا با من است، (تنهایی) هم که پا به پایم می دود... می بینی؟ وقتی نیستی هم جمعمان جمع است...
گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد که درب را باز نمیکنم حتی برای تو که سالها منتظر در زدنت بودم ...
سالهاست جوانيم در پياده روهاي شلوغ بي كسي دست فروشي ميكند! شانه هايش را خوب ميبرند ، اماهق هق هايش را نه...
بوسه هایم را به خاک و تپش های قلبم را به باد سپرده ام... بالی برای پریدن ندارم ، بالم تو بودی
و نمی دانی با هربار آمدن و زود رفتنت چه نمکی می پاشی بر زخم نبودنت! زخمی که خیال خوب شدن را اصلا ندارد
این که من میکشم ؛ درد بی تو بودن نیست تاوانِ با تو بودن است !
اونقدر تنهام كه اگه كسي بهم زنگ بزنه مطمعنم كه ميخاد براش كاري انجام بدم !
نميدانم چرا چشمانم گاهي بي اختيار خيس مي شوند... مي گويند حساسيت فصلي است... آري من به فصل فصل اين دنياي بي تو حساسم...
سیر شده ام از بس که از ادمها زخم خورده ام ! خداخیرتان بدهد به من محبت دروغین تعارف نکنید. من سیرم ……
ناراحت نشو اگه كسي يه نفر ديگه رو به تو ترجيح داد چون تو نميتونی يه ميمون رو متقاعد كنی كه عسل شيرين تر از موزه.........
و قسم به روزی که دلت را می شکنند و جز خدا مرهمی نخواهی یافت...
محكمتر از آنم كه براي تنها نبودنم.. آنچه را كه اسمش را غرور گذاشته ام برايت به زمين بكوبم؛ احساس من قيمتي داشت كه تو براي پرداخت آن فقير بودي...
به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردی … اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن …
دل گهگاهي ياد تو ميكند ، كاش بودي مي ديدي عشقت با من چه ها نميكند
آن روز که دلت پیش دلم بود گرو / دستانه مرا سخت فشردی که نرو / حالا که دلت با دگری بند است / کفشهای مرا جفت نمودی که برو؟
وتو در نهایت در چشمان کسی اسیر می شوی که تو را درک . . . نه ، ترک خواهد کرد
گاهی دست (خودم) را می گیرم؛ میبرم هواخوری. (یاد) تو هم که همه جا با من است، (تنهایی) هم که پا به پایم می دود... می بینی؟ وقتی نیستی هم جمعمان جمع است...
گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد که درب را باز نمیکنم حتی برای تو که سالها منتظر در زدنت بودم ...
سالهاست جوانيم در پياده روهاي شلوغ بي كسي دست فروشي ميكند! شانه هايش را خوب ميبرند ، اماهق هق هايش را نه...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}